سهندجان،مهرخدا،عمرمامان،روح بابا...

متن مرتبط با «کربلایی زاده در خندوانه» در سایت سهندجان،مهرخدا،عمرمامان،روح بابا... نوشته شده است

شهادت پدر یتیمان عالم ، امام علی ع تسلیت باد

  •                                 حلوای هویج برای شهادت امام علی ع پختم که بسیار خوشمزه بود ..   دفعه اول برای افطاری دو سالگی ات به سال قمری کیک حلوایی پختم که حلواش هویج بود و بسیار مورد پ, ...ادامه مطلب

  • 24 رمضان المبارک و تولد 4 سالگی کربلایی سهند فرخنده باد

  •   دیشب که با مامان جون پارک بودیم ، برای تولدت مامان جون کامیون بزرگ  خریدن برات چون قبا دوسش داشتی   ولی شما کامیون و اتوبوس ماکت دوس داشتی و دوباره مجبور به تعویض شدیم..         دو تا کامیون و یه , ...ادامه مطلب

  • 26 رمضان المبارک در کنار عشقت مامان جون

  •                                                                        , ...ادامه مطلب

  • سیزده تون بدر عزیزای دلم

  • سلام فسقل خانامسال  شکر خدا بزرگتر شدی و لذتی که از گردش و چهارشنبه سوری و سیزده بدر بردی خیلی بیشتر از سالهای قبل بود  داریم میریم خونه ی مامان جون تا وسایل رو بار بزنیم.. همین اول راه زدی زیر همه ی قول و قرار ها و موقع رانندگی رفتی بغل باباییدر پارک جنگلی یه جای خوشگل و از هر جهت عالی پیدا کردیم..همین که رسیدیم مامان جون با آش رشته ی فوق العاده خ, ...ادامه مطلب

  • سهند خوشگله در جشن عروسی مهسا جان

  • سلام پسر خوشگل و خوش تیپ و خوش قلبمامروز مصادف با تولد دایی حامد ، جشن عروسی مهسا جان (دختر  دخترخاله ی مامان جون ) بود ، جالبه که خواهر بزرگ مهسا (میترا جان) هم جشن عروسی اش مصادف با جشن تولد شما بود !قبل از عید سر بابایی خیلی شلوغه و اصلا وقت و مرخصی نداره خصوصا بعد از ظهر ها  ، منم که مشغول خونه تکونی لاک پشتی هستم ، چون با سرعت دو برابر من !&nb, ...ادامه مطلب

  • کربلایی پسرم 1300 روزگی ات مبارک

  • سلام مرد کوچک هزار و سیصد روزه ام الهی صد و سی ساله بشی نفسمبخاطر مصادف شدن 1300 روزگی ات با بیست و دوم بهمن ماه تولد کوچکمون رو با تم پرچم ایران تدارک دیدیم..تاج نمدی که خودم درستش کردم ..تاج نمدی ، گردن آویز ، دسر پان ، پرچم های کوچولو (تاپر) با روبان خودم درست کردم ..ماشین کنترلی تکاوری که مامان جون برای تولد 3 سال و نیمگی ات خریده بودن..بالگردی که بابایی, ...ادامه مطلب

  • سهند جان در پیست اسکی یام

  •    میلاد مظهر صبر و شکیبایی و تجسم عینی علم و عفافحضرت زینب علیها السلام مبارک باد بابایی مهربون امروز صبح برای صبحونه سنگک و نون روغنی گرفت و صبحونه خوشمزه درست کرد و برامون لقمه میگرفت بعد گفت خانومی چایی رو بریز تو فلاسک بعد از نماز بریم امامزاده (شهر مرند )..مامان جون با دوستاش برای استخر قرار گذاشته بود و نتونست با ما بیاد ..شب تو خواب با مامان جون حرم حضرت معصومه (س) بودیمنگو قراره امروز ( در روز ولادت بی بی زینب) ،  مهمون برادر زاده اش بشیم..تو خواب به خادم حرم کمک میکردم و به زائران چایی میبردم ..سر راه  در کاروانسرای زیبا و تاریخی یام  پیاده شدیم ..زمستان باشد وسرمای برف و سفیدی کوهستان..بوی هیزم سوخته و دو فنجان چای داغ بابایی گفت سر راه به پیست اسکی هم بریم و هوامون عوض شه .. منم مثل بابایی پوتین پوشیده بودم ولی برای شما لباس تعویضی (بیرون) نیاورده بودم مثل کلاه و دستکش و شلوار اضافه..کوهنورد ها که از کوه پایین میومدن باهاشون سلام احوالپرسی میکردی .. یکی از کوهنوردها کلاه و چکشش رو بهتون داد تا باهاشون عکس بگیریچه لذتی میبردی از راه رفتن و بالا پایین پریدن و سر رفتن رو برفها..تصدق چشای شاد و براقتبابایی که رو برفها دراز کشید ، شما هم به تقلید از بابایی ده ها بار رو برفها و گلها دراز کشیدی     برفها رو اولش بجای پرت کردن , ...ادامه مطلب

  • کربلایی سهند جان در امامزاده عبدالغفار اسکو

  • بعد از صرف صبحانه که املت خوشمزه مامان پز بود که پدر و پسر به به کنان نوش جون کردید و خوندن نماز رفتیم پارک تازه احداث اسکو ، تقریبا خلوت بود و یک دل سیر بازی کردی و خندیدی تا خسته شدی ..این طرف هم من و بابایی الاکنگ بازی میکردیم که زود حسودی کردی و اومدی و بابایی رو پیاده کردی ..فدای لبای خندونتون بشم من..یو هووووو  کنان سرسره بازی میکردی فداتشم..چایی دبش تو این هوای سرد خیلی لذت داشت..با دستهای باز میدویدی بغل بابا و بعد از پریدن به آغوش بابایی ، ماما ماما کنان میدویدی بغل من قربون شیرین زبونی و شیرین اداییت بشم من فسقل خانآقا مهندس خوشتیپ و خوشگل و خوش هیکلم..اجازه گرفتی تا به گربه دست بزنی، چون برای ناز کردن گربه، بی تاب و بیقرار بودی ..به ماساژ ، آشاپش میگیپسر مهربونم، با لبای غنچه میگفتی جاااناااا جااانااااا ناژژژژ نااااااژ ..دستکش های کثیفت  رو عوض کردم  ، رفتیم امامزاده ای که تا به حال قسمت نشده بود بریم زیارتشون..درب امامزاده از این طرف بسته بود و فکر کردیم اشتباه اومدیم در حالیکه ارواح این قبرستان خواهان هدایای ما بودند که به این راه اومدیم و این جا دعوت شدیم ..کوههای پوشیده از برف دیده میشن و هوا چند روز هست خیلی سرد شده و سوز شدیدی داره ، دریغ از برف و بارش نعمت الهی..از جاده پایینی رسیدیم به امامزاده ..وااااای خدا جون ، چه مکان  دنج و رمانتیک و&nb, ...ادامه مطلب

  • 39 ماهگی ات مبارک کربلایی سهند جانم

  • سلام کربلایی پسر ماهم.. امروز به مناسبت این روز عزیزکیک کشمشی (به سفارش بابایی ) که مامان جون هم عاشقشه ، درستیدم .. دایی حامد هم بودن ولی دایی محمد و خستگی درس و کنکور و .. نمیذاره زیاد تو جمعمون باشه.. مامان جون بازم زحمت کشیده و این ست ب,کربلایی ...ادامه مطلب

  • روز پاییزی کربلایی سهند خان در امامزاده

  • + نوشته شده در  چهارشنبه سوم آبان ۱۳۹۶ساعت 22:15  توسط مامان سمیرا،بابا صابر  |  ,کربلایی,امامزاده ...ادامه مطلب

  • 38 ماهگی کربلایی سهند جانم..

  • کربلایی پسرم جمعه اول محرم مصادف شد با 31 شهریور ماه و  38 ماهگی شما گل پسری.. الهی مامان تصدق چشای خوشگلت امیر حسینم.. بیخود نبود توی خوابم که هنوز توی دلم بودی بابایی امیر حسین صدات می کرد و اسم مذهبی ات رو امیر حسین گذاشتیم.. آخه از همون اولش محبوب و مورد لطف امام حسین علیه السلام بودی .. کیک موز و گردوی خوشمزه.. ست لباس مشکی شیک که مامان جون دو ماه پیش خریده بودن برای محرم..   هی میگم کاشکی قسمت شه کربلا بپوشی اش.. پسر گلم مرداد ماه امام حسین ما رو طلبید ولی از ترس مریض شدنت و گرمای هوا نتونستیم بریم کربلا .. خیلی غصه خوردم.. کاروانی که پارسال باهاش رفته بودیم کربلا و دوم محرم برگشتیم خونمون ، امسال هم قرار بود دقیقا همون موقع ها بره ولی در کمال ناباوری تاخیر داشته و یک هفته به عقب افتاده..   دل تو دلم نیست خیلی بی قرارم .. آخه یک هفته پیش بابایی گفت : مدیر کاروان پارسالمون ، بازم امسال عازمند..بغض کردم و خیلی غصه خوردم و از ته دلم آه کشیدم.. سه روز پیش فهمیدیم هنوز نرفتن .. انگار امام حسین ما رو هم می خواد ..کاشکی حدسم درست باشه.. حسین جانم دلم هوای تو را دارد خدا کند که راست باشد : دل به دل راه دارد..   از مادرشون خواستم خودشون جور کنن در این روزهای عزیز برم پابوسی اولادشون .. دست به دامانشون شدم که از کاروان کربلا جا نمونیم.. جان عباس فراموش مکن نام مرا به خدا کربلایی شدنم دست شماست به پریشانی گیسوی یل ام البنین باز هم امضا بنما برگه ی اعزام مرا شکر خدا به لطف خدا و عنایت ائمه اطهار و معصومین و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها دیروز پنجشنبه ، آخرین روز ذی الحجه و آخرین روز سال قمری موقع اذان ظهر بابایی بعد از سه روز د,کربلایی ...ادامه مطلب

  • سهند بی نظیرم در جشن عروسی

  • امروز  برای جشن عقدکنون  پسر  دختر خاله ی مامان جون  مراغه دعوت بودیم.. عشقم مرخصی گرفته بودن که برای آرایشگاه رفتن و .. کنارم باشه.. صبح زود هوا خنک بود بعد از یه دوش  که با بابایی گرفتی ، دو تایی رفتید که برای صبحونه نون روغنی داغ بخرید بابایی میگه اگه من برات لقمه نگیرم حتما گشنه میری عروسی .. به لطف نون داغ و لقمه های بابایی کلی صبحونه خوردم شما هم فقط چند تیکه نون خوردی بعدش,نظیرم,عروسی ...ادامه مطلب

  • کربلایی پسر فندقم 37 ماهگی ات مبارک

  • وإِن یَکادُ الّذینَ کَفَروا لَیُزلِقونَکَ بِأَبصارِهِم لَمّا سَمِعُوا الذِّکرَ و یَقولونَ إِنَّهُ لَمَجنونٌ و مَا هُوَ إِلاّ ذِکرٌ لِلعالَمیننور زندگیمون سهند روز سه شنبه 31تیر 93 ساعت 11:10 در تبریزبه آغوش مامان وباباش اومد وزندگیمون رو گرمتر و عاشقانه تر از قبل کرد...پسر گلم،سهند عزیزم از ته قلب عاشقمون برات مینویسیم تا بدونی تا ابد نبض زندگیمون هستی،خدا را شکر میکنیم بخاط,کربلایی,فندقم,ماهگی,مبارک ...ادامه مطلب

  • پسر کربلایی ام عید قربان مبارک

  • وإِن یَکادُ الّذینَ کَفَروا لَیُزلِقونَکَ بِأَبصارِهِم لَمّا سَمِعُوا الذِّکرَ و یَقولونَ إِنَّهُ لَمَجنونٌ و مَا هُوَ إِلاّ ذِکرٌ لِلعالَمیننور زندگیمون سهند روز سه شنبه 31تیر 93 ساعت 11:10 در تبریزبه آغوش مامان وباباش اومد وزندگیمون رو گرمتر و عاشقانه تر از قبل کرد...پسر گلم،سهند عزیزم از ته قلب عاشقمون برات مینویسیم تا بدونی تا ابد نبض زندگیمون هستی،خدا را شکر میکنیم بخاط,کربلایی,قربان,مبارک ...ادامه مطلب

  • سهند خوشگله در پارک مره خونی سردرود

  • + نوشته شده در  شنبه هجدهم شهریور ۱۳۹۶ساعت 18:38&nbsp توسط مامان سمیرا،بابا صابر  |  ,سهند,خوشگله,پارک,خونی,سردرود ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها